امام حسین علیه السلام الگوى زندگی (2)
4. شجاعت
خداوند متعال در توصیف ویژگیهای مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلتهای آنان میشمارد و میفرماید: «الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا» ؛ (1) «کسانی که رسالتهای الهی را ابلاغ میکنند و تنها از خدا میترسند و از غیر او هیچگونه واهمه ندارند و خداوند برای حسابرسی کافی است.»
همچنین خداوند در سوره مائده جهادگران راه خدا را دلیر مردانی به شمار آورده است که در راه دفاع از حق و آرمانهای والای اسلامی هیچگاه خسته نمیشوند و از سرزنش و ملامت سست عنصران و منافقان و مخالفان هرگز شک و دو دلی به خود راه نمیدهند و با روحیه قوی و شهامت بینظیر خود تاج و تخت طاغوتهای زمان را به لرزه در آورده، به فضل و رحمت الهی دل میبندند: «یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لائم، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم» ؛ (2) آنان در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند و این [روحیه شجاعانه] فضل خداست که به هر کس که بخواهد عنایت میکند و خداوند وسعت دهنده دانا است.»
اسوه دلاوران
حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام نمونه بارزی از مبلغان با شهامت پیامهای الهی است که در گفتار و کردار، روحیه قوی و عظمت نفس خود را نشان داد. در اینجا صفحاتی را از تاریخ شجاعت آن رادمرد الهی ورق میزنیم:
شجاعت در گفتار
امام حسین علیه السلام از همان دوران کودکی و نوجوانی به صراحت لهجه و بیباکی و شجاعت معروف بود. او این خصلت ستوده را از جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام به ارث برده بود. امام علیه السلام در یکی از روزهای اوائل خلافت خلیفه دوم، در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود. آن حضرت که دوران نوجوانی را سپری میکرد، متوجه شد که عمر بالای منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفته و در مورد آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» (3) برای مردم سخن میگوید. امام حسین علیه السلام با شنیدن سخنان متناقض خلیفه از جایش بلند شده و با شجاعت تمام فرمود:
«انزل عن منبر ابی رسول الله لا منبر ابیک؛ از منبر پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آی؛ نه منبر پدرت.»
ابن خطاب از اعتراض شدیداللحن امام یکه خورده و گفت: راست میگویی. بلی این منبر پدر توست نه پدر من. چه کسی این سخن را به تو آموخت؟ آیا پدرت علی بن ابی طالب؟! امام حسین علیه السلام فرمودند: به جانم سوگند! اگر در این مورد از پدرم هم اطاعت کرده باشم، بیراهه نرفته ام؛ چرا که او هدایتگر و من رهیافته اویم.
آنگاه در ادامه فرمود: ای پسر خطاب! اگر مردم از ما اهل بیت علیهم السلام پشتیبانی میکردند، تو نمیتوانستی بر آل محمد مسلط شده و بر منبرشان بنشینی. خدا آنگونه که سزای توست، سزایت دهد و از بدعتی که پدید آوردی به سختی بازجوئیت کند.»
خلیفه با خشم تمام از منبر پائین آمده و به همراه عده ای، نزد علی علیه السلام رفت و گفت: ای اباالحسن! امروز از فرزندت حسین چه چیزها که ندیدم! او در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله با صدای بلند با ما سخن میگوید و اوباش و اهل مدینه را بر علیه من میشوراند. (4)
حماسه امام حسین علیه السلام در جنگ صفین
امام حسین علیه السلام دلاور مردی بود که شجاعت و شهامتش دوست و دشمن را به حیرت آورده بود. حماسه آفرینیهای آن حضرت در جنگهای جمل و صفین و نهروان زبانزد خاص و عام بود. عبدالله بن قیس از دلاوریهای امام حسین علیه السلام در جنگ صفین چنین گزارش کرده است:
در نبرد صفین در میان لشکر علی علیه السلام و در رکاب آن حضرت بودم. ابوایوب سلمی از فرماندهان معاویه به کمک نیروهای خود بر آب فرات مسلط شده و آن را به روی ما بست.
لشکریان علی علیه السلام از شدت عطش به آن حضرت شکایت کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز برای بازپسگیری آب فرات عدهای را فرستاد، اما آنان ناامید برگشتند.
مولای متقیان علیه السلام از گرفتاری پیش آمده به شدت ناراحت شد. در آن حال امام حسین علیه السلام عرضه داشت:
«امضی الیه یا ابتاه؟ ؛ پدر جان! آیا من برای باز کردن راه آب بروم؟» علی علیه السلام فرمود: «پسرم! برو.»
حضرت سیدالشهداء علیه السلام به همراه عدهای به نیروهای دشمن حمله کرده و آنان را از فرات دور ساخته و خیمه اش را در کنار آب برافراشت و عدهای را برای حفاظت از آب گمارد.
آنگاه نزد پدر بزرگوارش آمد و پیروزی خویش را مژده داد. امام علی علیه السلام از شنیدن بازگشائی راه آب به گریه افتاد. به امام گفته شد: یا علی! این اولین پیروزی است که در این جنگ به برکت حسین علیه السلام به دست آمد، چرا گریه میکنید؟! امام فرمود: بلی درست است، اما من به یاد روز عاشورا افتادم که حسینم با لب تشنه به شهادت میرسد. و از شدت ظلم اسب او شیهه میکشد و میگوید: ای وای از دست امتی که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند. (5)
مصادره اموال طاغوت
حضرت اباعبدالله علیه السلام همواره با توانمندی و اقتدار کامل با دشمنان اسلام و زورگویان و مستکبران برخورد میکرد و هر کجا احساس وظیفه مینمود، با شجاعت تمام از حق دفاع کرده و اهل باطل را کوچک میشمرد. داستان زیر نمونهای از اقتدار و جرات آن حضرت را در مقابل طاغوت نشان میدهد.
در سال پنجاه و چهارم هجری، یکی از کاروانهای حامل اموال حکومتی - که از یمن برای معاویه ارسال شده بود - از مدینه میگذشت. امام حسین علیه السلام به یارانش دستور داد تا کاروان را توقیف نموده و محمولههای آن را در میان نیازمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم نمایند. آنگاه به معاویه نامهای به این شرح نوشت: «اما بعد، فان عیرا مرت بنا من الیمن تحمل مالا وحللا وعنبرا وطیبا الیک، لتودعها خزائن دمشق وتعل بها بعد النهل ببنی ابیک، وانی احتجت الیها فاخذتها، والسلام؛ بعد از حمد و ثنای الهی! با کاروانی از یمن مواجه شدیم که اموال و پوشاک و عنبر و عطرهای دیگر به سوی تو حمل میکرد تا آنها را در خزائن [کاخهای خود، در] دمشق ذخیره کرده و تشنگان فرزندان پدرت را سیراب سازی [و در رفاه و آسایش خود و بستگانت صرف نمائی!] اما من به آنها نیاز داشتم و در آنها تصرف کردم. والسلام.»
این حرکت انقلابی و شجاعانه سرور آزادگان جهان، موجبات نارضایتی و خشم معاویه را فراهم آورد و طی نامه ای، آن حضرت را از عواقب این کار برحذر داشت. (6)
امام حسین علیه السلام در حرکت انقلابی دیگری در راه کربلا و در منزل تنعیم، قافلهای دیگر را که از یمن اجناس گران قیمتی به سوی شام و برای یزید میبرد، تصرف کرده و کرایه شتربانان را با کمال خوشرویی به آنان پرداخت نمود. (7)
وارث راستین پدر
سالار شهیدان وارث حقیقی شجاعت و رشادت پدر بزرگوارش علی علیه السلام بود. آن مرد میدان جهاد و مبارزه روحیه مقاومت و شکست ناپذیری خود را در نهج البلاغه چنین توصیف میکند: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها، ولو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها؛ (8) به خدا سوگند! اگر تمام عرب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر دهند، از صحنه جنگ روی برنمی گردانم و اگر فرصت باشد به پیکار همه آنها میشتابم.»
در روز عاشورا امام حسین علیه السلام آنچنان شجاعانه میرزمید و با دلی پر قوت؛ بیباکانه نیروی دشمن را تارومار میکرد که کسی را یارای مقاومت در برابر آن حضرت نبود. او در حال مبارزه با رجزهای شورآفرین خود شجاعت روحی و عظمت نفس و معرفت والای خویش را نشان میداد. امام علیه السلام به راست و چپ لشکر حمله برده و میفرمود:
اناالحسین بن علی آلیت ان لا انثنی احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی
«من حسین فرزند علی هستم. سوگند خوردهام که در برابر ستمگران تسلیم نشوم. از خانواده پدرم حمایت میکنم. پیوسته بر طبق دین پیامبر حرکت خواهم کرد.»
یکی از فرماندهان نظامی یزید به نام تمیم بن قحطبه در مقابل امام قرار گرفت و گفت: ای پسر علی! تا کجا میخواهی دشمنی خودت را با یزید ادامه دهی! امام حسین علیه السلام فرمود: آیا من به جنگ شما آمدهام یا شما جنگ را بر من تحمیل کرده اید؟! من راه را بر شما بسته ام، یا شما راه را به رویم بسته اید؟! شما برادر و فرزندان مرا شهید کرده اید و حالا بین من و شما شمشیر حکم فرماست.
فرمانده یزیدی گستاخانه و با غرور تمام به امام گفت: حسین! زیاده سخن نگو، نزدیک بیا تا شجاعت تو را ببینم! امام حسین علیه السلام با غرشی رعدآسا به پیش رفت و شمشیر خویش را چنان بر گردن فرمانده مغرور دشمن فرود آورد که سر او به کناری پرتاب شد. این حرکت امام آن چنان اضطرابی در لشکر دشمن پدید آورد که «یزید ابطحی» از فرماندهان لشکر دشمن به کوفیان نهیب زد که: آیا این همه لشکر از برابر یک نفر میگریزد؟!
یزید ابطحی برای تقویت روحیه لشکر قدم پیش نهاده و برای مبارزه با امام اعلام آمادگی کرد. سربازان دشمن از دیدن او که در شجاعت و نبردهای تن به تن معروف بود، خوشحال شدند. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: آیا مرا میشناسی که اینگونه بیواهمه به میدان نبرد میآیی؟! یزید بدون اعتنا به سخن امام حمله را آغاز کرد، اما حضرت به او امان نداد و با دفع حمله وی چنان بر سرش کوبید که لاشه بیجانش بر زمین افتاد. (9)
سماواتیان پرده برداشتند به نظاره گردن برافراشتند
سماواتیان محو و حیران همه سرانگشت حیرت به دندان همه
که یارب چه زور و چه بازوست این؟! مگر با قدر هم ترازوست این
عجب صفشکن، پهلوان یلی است به نیروی و مردی بسان علی است
ولی حیف کاین تشنه لب بیکس است غریب است و بییار و بیمونس است
هنگامی که عمرسعد شجاعت بینظیر ابا عبدالله الحسین علیه السلام را مشاهده کرد - که چگونه از کشتهها پشته میساخت و نیروهای دشمن را از هر سو به عقب میراند - احساس نمود که دیگر لشکر او در مقابل هجوم امام تاب مقاومت ندارند. به نیروهایش نهیب زد: «الویل لکم اتدرون لمن تقاتلون؟ هذا ابن قتال العرب، فاحملوا علیه من کل جانب؛ وای بر شما، آیا میدانید با چه کسی میجنگید؟ این فرزند کشنده عرب است؛ پس از هر طرف بر او حمله کنید.»
بعد از این فرمان از سویی چهار هزار تیرانداز دشمن، حضرت سیدالشهداء علیه السلام را آماج تیرهای خود قرار داده و آن حضرت را تیرباران کردند و از سوی دیگر به سوی خیمهها هجوم بردند. در این حال سرور آزادگان فریاد برآورد: «یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم؛ ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمیهراسید، لااقل در زندگی آزادمرد باشید.»
شمر گفت: حسین! چه میگویی!؟ امام فرمود: «انا الذی اقاتلکم وتقاتلونی والنساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاتکم عن التعرض لحرمی مادمت حیا؛ من با شما میجنگم و شما با من نبرد میکنید، این زنان گناهی ندارند؛ تا من زنده هستم از تعرض یاغیانتان به خانواده من جلوگیری نمایید.» (10)
حضرت مهدی علیه السلام با اشاره به رشادتهای امام حسین علیه السلام، خطاب به آن حضرت میگوید: «فلما راوک ثابت الجاش غیر خائف ولا خاش، نصبوا لک غوائل مکرهم وقاتلوک بکیدهم وشرهم؛ (11) زمانی که لشکر کوفه تو را قویدل و نترس و پرجرات یافتند [و توانائی جنگیدن مردانه با تو را در خود ندیدند] ، دامهای [مرگ آفرین] مکرشان را بر سر راهت نهادند و با حیله و شرارتشان به مقابله با تو برخاستند.»
5. عبادت و عرفان
از ویژگیهای وجود مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام عشق به مناجات و عبادت است و این یکی دیگر از نشانههای بارز بندگان خاص الهی است. خداوند متعال در سوره فرقان درباره بندگان خاص خود میفرماید: «الذین یبیتون لربهم سجدا وقیاما» ؛ (12) «[آنان] کسانی هستند که شبها برای خدا بیدار مانده و به سجده و قیام میپردازند.»
عبادت پروردگار دارای آثار ویژه تربیتی و مایه تکامل روحی و معنوی انسان است. عبادت و عرفان، روح و روان بندگان را با قدرت بیمنتهای الهی و باکمال مطلق پیوند میدهد. انسان را از مرکب غرور و خودخواهی به زیر کشیده و در سلک خوبان عالم و دلدادگان حضرت حق قرار میدهد.
خداوند متعال در آیه دیگری در مورد پارسایان و بندگان ستوده خویش میفرماید: «کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون وبالاسحار هم یستغفرون» ؛ (13) «آنها مقدار اندکی در شب میخوابند و در سحرگاهان استغفار میکنند.»
امام حسین علیه السلام در عبادت و عرفان و کسب مقامات معنوی به درجهای از معرفت رسید که مدال نفس مطمئنه به نامش ثبت گردید. (14)
دعای عرفه امام حسین علیه السلام نمونهای دیگر از عرفان آن سیمای ملکوتی است؛ آنجا که به درگاه خداوند عرض میکند:
«ماذا وجد من فقدک؟ وما الذی فقد من وجدک؟ لقد خاب من رضی دونک بدلا ولقد خسر من بغی عنک متحولا؛ (15) [پروردگارا! چه یافت آنکه تو را گم کرد؟ و آنکه تو را یافت دیگر چه گم کرده است؟ مطمئنا آن کسی که به دیگری به جای تو راضی شد زیانکار است و آنکه از تو روی گرداند در خسران خواهد بود!»
مهلت برای عبادت
عصر روز تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد. حضرت ابوالفضل علیه السلام از سوی امام حسین علیه السلام مامور گردید تا شب عاشورا را از جفاکاران ستم پیشه مهلت بگیرد و جنگ به روز بعد موکول شود. حضرت اباعبدالله علیه السلام انگیزه خویش را از تاخیر انداختن جنگ، به برادرش عباس علیه السلام چنین بیان داشت: «یا عباس! ارکب بنفسی انت یا اخی... ارجع الیهم فان استطعت ان تؤخرهم الی غدوة وتدفعهم عنا العشیة، لعلنا نصلی لربنا اللیلة وندعوه ونستغفره، فهو یعلم انی کنت احب الصلوة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء والاستغفار؛ (16) برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو... به سوی آنان برو و اگر توانستی جنگ را تا صبح فردا به تاخیر انداز و امشب آنان را از ما دور کن، شاید ما بتوانیم امشب در پیشگاه پروردگارمان به نماز و دعا و استغفار بپردازیم، او خوب میداند که من پیوسته نماز برای او و تلاوت قرآنش و بسیار دعا کردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشتهام.»
امام حسین علیه السلام آنچنان عشق به نماز و ذکر و دعا دارد که میخواهد شبی را از دشمن مهلت گرفته و به راز و نیاز و نیایش بپردازد و این در حالی است که با صلابت تمام در مقابل خواستههای نامشروع دشمن ایستاده و مقاومت میکند.
نیایش عاشورائیان
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در طول زندگی خویش با تمام وجود به خداوند عشق میورزید و از عمق جان او را عبادت میکرد. خصلتهای نیک و عبادتها و راز و نیازهای عاشقانه اش، عارفان خداجوی را به اطرافش گرد آورده بود. تک تک یاران باوفای امام - آن پرورش یافته گان مکتب حسینی - عابدان شب و شیران روز بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در وصف چنین نیک مردانی میفرماید:
«رهبان اللیل اسد بالنهار؛ (17) [مردان خدا] شب به عبادت میپردازند و روز همچون شیر [نیرومند به انجام وظیفه اقدام میکنند] .» در اینجا به نمونه هائی از یاران عارف و نیایشگر امام حسین علیه السلام اشاره میکنیم:
1. حضرت عباس علیه السلام با آن همه فضائل اخلاقی و سیرت و صورت زیبائی که داشت، اما اثر سجدههای طولانی در پیشانی نورانی اش بیشتر جلوه میکرد؛ به همین جهت قاتل آن حضرت با حسرت تمام میگفت: «انی قتلت شابا مع الحسین بین عینیه اثر السجود، فما نمت لیلة منذ قتلته؛ (18) من جوانمردی را از همراهان حسین علیه السلام کشتم که در پیشانی اش آثار سجده نمایان بود و از آن زمان که او را کشتم یک شب [راحت] نخوابیدهام.»
2. حضرت زینب کبری علیها السلام نیز در عبادت و عرفان به مقامی رسیده بود که امام حسین علیه السلام هنگام وداع از او التماس دعا گفته و به وی فرمود: «یا اختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل؛ (19) خواهرم! مرا در نماز شب فراموش مکن.»
و از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده که فرمود: «عمهام زینب بعد از حادثه عاشورا از کوفه تا شام و در اوج بحران روحی، نمازهای واجب و مستحب خود را به نحو زیبائی انجام میداد، اما در برخی موارد نمازهایش را نشسته ادا میکرد؛ چرا که غذای خود را به بچههای یتیم میداد و گاهی خود گرسنه میخوابید. (20)
3. امام حسین علیه السلام هنگامی که به بالین حبیب بن مظاهر آمد، به شب زنده داریهای وی اشاره کرده و فرمود:
«لله درک یا حبیب، لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیلة واحدة؛ (21)ای حبیب! خدا به تو پاداش نیک عنایت کند، تو انسان باکمالی بودی و در یک شب قرآن را ختم میکردی.»
یاران امام حسین علیه السلام که در رفتار و گفتار آیینه آن حضرت بودند، در شب عاشورا چنان به مناجات مشغول بودند که نوشته اند: زمزمههای عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش شنوندگان میرسید. «وبات الحسین واصحابه تلک اللیلة ولهم دوی کدوی النحل ما بین راکع وساجد وقائم وقاعد؛ (22) شب عاشورا امام حسین و یارانش بیدار ماندند و صدایی چون نغمه زنبورهای عسل داشتند. آنان در حال رکوع و سجود و قیام و قعود بودند.»
این نیایشگران عارف، همان کسانی بودند که فردای آن شب جانبازیها و حماسههای جاویدان آنان اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشت. در حقیقت ایثار و فداکاریهای آنان نتیجه معرفت عمیق و کمال شناخت آنان از حضرت حق بود. آنان در خداشناسی و توحید به مقامی رسیدند که دردها و رنجهای جنگ را احساس نمیکردند. در روایات آمده است: «لم یجدوا الم مس الحدید؛ (23) درد برخورد آهن (نیزهها و شمشیرهای آهنین) را احساس نمیکردند.»
نه اینکه آنان تیرها، شمشیرها و نیزهها را نمیدیدند یا توجه نداشتند، بلکه درد و رنج جسمی آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء و رضایت پروردگار متعال رنگ باخته بود و آنچنان از عشق الهی سرمست بودند که خود را فراموش کرده و به دنیای دیگری میاندیشیدند.
نماز عشق
از بارزترین نشانههای عبادت و عرفان در سیره حضرت حسین علیه السلام، برگزاری نماز ظهر عاشورا است. هنگامی که در ظهر عاشورا ابوثمامه صیداوی به حضور آن حضرت آمده و در اوج جنگ با دشمن عرضه داشت: یااباعبدالله! فدایت شوم، گرچه این مردم با حملات و هجومهای پی درپی خود به تو نزدیک شده و میخواهند تو را به شهادت برسانند، اما به خدا سوگند! تا مرا نکشتهاند نمیتوانند به تو آسیبی برسانند. دوست دارم در حالی به ملاقات پروردگارم بشتابم که این آخرین نمازم را هم به مامت شما خوانده باشم. با شنیدن سخنان ابوثمامه، امام به آسمان نگاه کرده و فرمود: «ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین. نعم هذا اول وقتها؛ نماز را یاد کردی، خداوند متعال تو را از نمازگزارانی که به یاد خدا هستند قرار دهد. بلی الان اول وقت نماز است.»
سپس امام فرمود: لحظاتی از دشمن آتش بس بخواهید! ولی هنگامی که دشمن آتش بس موقتی را نپذیرفت سالار شهیدان در مقابل باران تیر دشمن به نماز ایستاد. دو نفر از یاران امام حسین علیه السلام به نامهای زهیربن قین و سعیدبن عبدالله حنفی برای محافظت امام علیه السلام پیشاپیش ایستاده و سینه هایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر قرار دادند و حضرت به همراه یاران باقی مانده خود، نماز ظهر عاشورا را به پا داشت.
سعید که در مرکز خطر ایستاده بود، تیرهای دشمن را با دست و صورت و سینه اش دفع میکرد. هنگامی که نماز به پایان رسید، او با بدنی خونین به زمین افتاد. (24) و در حالی که نفسهای آخر را میکشید چشمانش را گشوده و با تبسمی ملیح به سیمای امام حسین علیه السلام نگریست و در همان لحظه به امام عرض کرد: «اوفیت یابن رسول الله!ای پسر رسول خدا! آیا من [به عهد خود] وفا کردم.»
سرور آزادگان از جان نثاری و فداکاری سعید تقدیر نموده و با لحنی رضایت آمیز فرمود: «نعم انت امامی فی الجنة؛ (25) بلی تو در بهشت پیشاپیش من خواهی بود.»
سید بن طاووس نوشته است: هنگامی که تیرهای بدنش را شمردند، به غیر از جراحات نیزه و شمشیر، 13 تیر به دست و صورت و سینه سعید بن عبدالله حنفی اصابت کرده بود. (26)
آخرین مناجات
و آخرین مناجات امام حسین علیه السلام در گودال قتلگاه بود که آن حضرت با پروردگار خود عاشقانه نجوا میکرد: «اللهم متعالی المکان... صبرا علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالی رب سواک ولا معبود غیرک صبرا علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له... ؛ ای خدایی که مقامت بس بلند است... در مقابل قضای تو شکیبا هستم.ای پروردگاری که بجز تو خدایی نیست!ای فریادرس دادخواهان! مرا جز تو پروردگاری و معبودی نیست. بر حکم تو صابر و شکیبا هستم.ای فریادرس آنکه فریاد رسی ندارد.»
و آنگاه که صورت خونین به خاک گذاشت و آخرین سجده اش را بجا آورد، فرمود: «بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله.» (27)
6. پاسداری از ارزشهای الهی
امام حسین علیه السلام به عنوان پاسدار ارزشهای الهی وحافظ سنتهای پیامبر صلی الله علیه و آله، برای پیشرفت اهداف والای اسلام از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و از مهمترین اقدامات آن حضرت در مدت عمر بابرکت خویش، تجدید حیات اسلام واحیای ارزشهای فراموش شده آن میباشد. به همین جهت این جمله در میان اندیشمندان اسلامی به زبانها افتاده است که: «الاسلام محمدی الحدوث وحسینی البقاء» یعنی، اسلام را حضرت محمد صلی الله علیه و آله به جهان بشریت عرضه نمود و حسین بن علی علیه السلام با تمام وجود از آن پاسداری و حمایت کرد.
در حقیقت شهادت خونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش موجب شد که غبار جهل و ستم که در طی سالهای بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله قوانین اسلامی را تحت الشعاع قرار داده بود، از چهره سنتهای حقیقی اسلام زدوده شود و نور درخشان معارف الهی بار دیگر به دلهای غفلت زده بتابد. چنانکه در زیارت نامه آن حضرت میخوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلوة وآتیت الزکوة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر؛ (28) [یا اباعبدالله!] شهادت میدهم که تو نماز را بپاداشتی و زکات را ادا کردی و امربه معروف و نهی ازمنکر نمودی.»
اساسا از دیدگاه فرهنگ وحیانی اهل بیت علیهم السلام، احیای امربه معروف و نهی ازمنکر خیلی مهمتر و عظیمتر از سایر ارزشهای الهی است، همچنانکه علی علیه السلام میفرماید: «وما اعمال البر کلها والجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف والنهی عن المنکر الا کنفثة (29) فی بحر لجی؛ تمام کارهای نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امربه معروف و نهی ازمنکر همچون قطرهای در مقابل دریای مواج و پهناور است.»
در واقع جهاد و سایر فرائض دینی بخشی از امربه معروف و نهی ازمنکر به معنای وسیع آن میباشد.
در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله
امام حسین علیه السلام چنان شیفته حفظ دین و احیای امربه معروف و نهی ازمنکر بود که هنگام وداع با قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین گفت: «اللهم ان هذا قبر نبیک محمد صلی الله علیه و آله وانا ابن بنت نبیک وقد حضرنی من الامر ما قد علمت. اللهم انی احب المعروف وانکر المنکر واسالک یا ذالجلال والاکرام بحق القبر ومن فیه الا اخترت لی ما هو لک رضی ولرسولک رضی؛ (30) خداوندا! این قبر پیامبر تو [حضرت] محمد صلی الله علیه و آله است و من فرزند دختر پیامبرت هستم. برای من پیشامدی رخ داده که خود میدانی. پروردگارا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم.ای صاحب جلالت و کرامت! به حق این قبر و صاحب آن از تو میخواهم راهی را برای من برگزینی که رضایت تو و رسولت در آن باشد.»
نامه به بزرگان بصره
امام حسین علیه السلام در نامهای به بزرگان بصره در مورد رواج سنتهای منفی در جامعه هشدار داده و حمایت آنان را برای احیای سنتهای صحیح و حاکم شدن ارزشهای الهی خواستار شده و فرمود: «انا ادعوکم الی کتاب الله وسنة نبیه، فان السنة قد امیتت وان البدعة قد احییت وان تسمعوا قولی وتطیعوا امری اهدکم الی سبیل الرشاد؛ (31) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم، چرا که سنت به تدریج از میان رفته و بدعت زنده شده است. اگر به سخنم گوش دهید و از فرمانم اطاعت کنید، شما را به سوی راه رستگاری راهنمایی خواهم کرد.»
مبارزه با بنیانگذاران بدعتها
امام حسین علیه السلام بر این باور بود که با تمام وجود باید از ارزشهای اسلامی حمایت شود. به همین جهت با زمامداران مستبد و ضدارزشی بنی امیه هیچگاه سر سازش نداشت. او با حاکمان هواپرست و خودخواه مبارزه بیامانی را آغاز نمود و جان خویش را با تمام هستی اش در این راه فدا نمود. اساسا برای حفظ اصول یک مکتب صحیح و آسمانی باید با بنیانگذاران بدعتها مبارزه شود و یک مسلمان آزاده در پاسداری از مکتب خویش با مؤسسین سنتهای منفی سازش نمیکند.
علی علیه السلام فرمود: «اظلم الناس من سن سنن الجور ومحاسنن العدل؛ (32) ظالمترین افراد، کسی است که سنتهای ظلم را در جامعه رواج داده و سنتهای عادلانه را از میان بردارد.»
نامه به معاویه
امام حسین علیه السلام از هر فرصتی برای احیای معارف الهی بهره میجست. گفتارها، نامهها و اقدامات عملی آن حضرت نشانگر این واقعیت است. امام در نامهای کوبنده اقدامات غیرشرعی معاویه را زیر سؤال برده و او را شدیدا مؤاخذه میکند و در آخر نامه میفرماید: «فابشر یا معاویة بالقصاص واستیقن بالحساب واعلم ان لله تعالی کتابا لا یغادر صغیرة ولا کبیرة الا احصاها؛ (33)ای معاویه! قصاص [خدا] را به یاد داشته باش و به حسابرسی [الهی در روز قیامت] یقین کن، و بدان که خداوند متعال کتابی دارد که از ثبت هیچ عمل ریز و درشتی فروگذاری نمیکند.»
دفاع از حریم خانواده
معاویه پس از شهادت امیرمؤمنان علی علیه السلام و تحمیل قرارداد صلح بر امام حسن علیه السلام، به دنبال راهی بود که با خاندان نبوت پیوندی برقرار کند. به این جهت مروان را مامور ساخت تا ازام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر برای یزید خواستگاری کند. او نیز در مجلسی که اعیان مدینه و سران بنی امیه حضور داشتند، ضمن تمجید از فرزند ناپاک معاویه، طی سخنانی آرزو کرد که این ازدواج سربگیرد.
عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب علیها السلام تصمیم گیری نهائی را به دائی دختر؛ یعنی، حضرت ابا عبدالله علیه السلام موکول نمود. امام حسین علیه السلام در همان جلسه به پاخاسته و خطاب به مروان و حضار چنین فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را برای پاسداری از دین خود و رهبری مردم برگزید، و قرآن و وحی خود را بر ما نازل کرد.ای مروان! تو سخن گفتی و ما گوش کردیم! اینکه گفتی پدر دختر هر چه پیشنهاد کند آن را مهریهام کلثوم قرار خواهید داد، به جانم سوگند! ما اهل بیت در مقدار مهریه از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدول نمیکنیم. آن حضرت مهریه دختران و همسرانشان را بیست اوقیه معادل 480 درهم تعیین میکردند. و اما اینکه گفتی قرض پدرش را نیز ادا خواهید کرد، چه زمانی زنان ما بدهیهای ما را پرداختهاند که این دومی باشد؟! اما اینکه گفتی این وصلت ارتباط بین دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه را تقویت کرده و موجب صلح و سازش و آرامش خواهد بود، به صراحت میگویم که دشمنی ما اهل بیت با سران بنی امیه در راه خدا و به خاطر دین خداست و هرگز برای رسیدن به دنیا با شما مصالحه نخواهیم کرد. روابط نسبی این دشمنی را از میان برنداشت، چگونه پیوند سببی موجب صلح و دوستی خواهد بود.»
سپس امام حسین علیه السلام تک تک سخنان مروان را با قاطعیت و استدلال کامل و منطقی پاسخ گفت و در پایان در مورد ازدواج دختر حضرت زینب علیها السلام فرمود: «ای مردم حاضر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله! گواه باشید که من دختر خواهرمام کلثوم، فرزند عبدالله بن جعفر را به عقد پسرعموی او قاسم بن محمدبن جعفر در آوردم و مهریه او را چهارصد و هشتاد درهم قرار دادم و زمین حاصلخیز خود در مدینه را به عنوان کمک هزینه زندگی به او بخشیدم.» (34)
در زمینه پاسداری امام حسین علیه السلام از ناموس مسلمانان، واقعه نجات همسر عبدالله بن سلام توسط حضرت اباعبدالله علیه السلام نیز قابل توجه است.
فجری در ظلمت
امام صادق علیه السلام فرمود: «اقراوا سورة الفجر فی فرائضکم ونوافلکم، فانها سورة الحسین بن علی علیه السلام؛ من قراها کان مع الحسین بن علی علیه السلام یوم القیامة فی درجته من الجنة؛ (35) سوره فجر را در نمازهای واجب و مستجب خود بخوانید؛ زیرا این سوره حسین بن علی علیهما السلام است و هر کس آن را بخواند، در روز قیامت با حسین بن علی علیهما السلام در درجه او از بهشت خواهد بود.»
نکته قابل توجه در این روایت این است که از میان سورههای قرآن سوره فجر به آن حضرت مخصوص گشته است. فجر به معنای سپیده و روشنائی است و امام حسین علیه السلام در روزگار ظلمت و تاریکی زمامداران خودسر و مستبد بنی امیه که میرفت آثار و نشانههای روشن الهی به بوته فراموشی سپرده شود و ارزشهای الهی که با زحمات طاقت فرسای رسول گرامی اسلام در جامعه نوپای نبوی تدریجا فراموش میشد، با فداکاری و نثار هستی خویش همچون سپیده دم درخشیده و با ارائه تصویر روشنی از مبانی و احکام اسلام، شاهراه انسانیت را تا قیامت روشن نمود.
خداوند متعال برای ارج گذاری از این همه جان نثاری امام حسین علیه السلام در راه پاسداری از ارزشهای الهی - که طبق عهد خود هستی اش را فدای آن نمود - هدیهای آسمانی به آن حضرت عنایت کرد. در حدیث موسوم به حدیث لوح در مورد مقام بلند آن حضرت میفرماید: «جعلت حسینا خازن وحیی واکرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة فهو افضل من استشهد وارفع الشهداء درجة. جعلت کلمتی التامة معه والحجة البالغة عنده، بعترته اثیب واعاقب؛ (36) من حسین را گنجینه دار وحی خود قرار دادم و او را با شهادت گرامی داشتم و [زندگی اش را] با سعادت به پایان بردم. پس او برترین کسی است که به شهادت رسید و در درجه، بالاترین شهیدان است. کلمه تام خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من در نزد اوست. میزان پاداش و کیفر در نزد من، خاندان حسین است.»
آن حضرت در تمامی آن دوران حساس و بحرانی به اقتضای اوضاع روز و شرایط زمان، بهترین و شایستهترین شیوه را در حفظ مبانی اسلام و مبارزه با باطل و سردمداران نفاق در پیش گرفت و ثمره این تلاشهای خستگی ناپذیر و سراسر افتخار، شهادت عاشقانهای بود که رضایت حق را در پی داشت. به همین جهت مصداق کامل آیه «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» ؛ (37) «ای نفس مطمئن! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که تو از او راضی هستی و او هم از تو. پس در ردیف بندگان من به بهشت داخل شو!» گردید. (38)
در اینجا چه زیباست که عاشقان آن بنده برگزیده الهی و سرور آزادگان عالم، خطاب به حضرتش زمزمه کنند که:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر زخاک برآرم به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم